Tuesday, February 22, 2005

!


آمار زنان خيابانی تهران بهX تا رسيد!
آمار مردان خيابانی را در نقش پسرانی تحصيلكرده،شوهرانی فداكار،پدرانی دلسوز، مديرانی با دانش و ... را در كدام روزنامه اعلام ميكنند؟
نازخاتون

Sunday, February 13, 2005

حرف باد


ــ اين روزها، انگار در من وجودی حلول ميکند!
ــ شوخی ميکنی! اين باد است که سرش را بر فرق زمينی ها می کوبد!
ــ اين روزها، من خدا را گم کرده ام!
ــ خيالت راحت!خدايی كه درين نزديكی ها چرخ ميزند، قوانين قديمی را دوباره رقم ميزند! بپا چيزهای ديگر را گم نکنی!
ــ انگار من دوستت می دارم !
ــ عجب ! هيچ گربه ای محض رضای خدايی که تو گمش کردی موش نمی گيرد! گربــه جان می بخشيد، اما باد مرا صدا ميزند انگار.
نازخاتون

Thursday, February 03, 2005

روز نوشت(شب نوشت)!


ساعت حدود شش عصراست.جلسه تمام شده.كارت ميزنم.يكی از همكارانم ميگويد: خانوم "ر" حتما با سرويس برگرديد هوا تاريك شده.حال و حوصله ی شلوغی ترمينال و سرويسهای شيفت دوم را ندارم.آرامش تنهايی را به امنيت همراه با آرامش ترجيح ميدهم.از شركت بيرون ميزنم.خورشيدی در كار نيست اما ته مانده ی نور ِ روز چهارشنبه اش،به آسمان صاف زمستانی، رنگ سورمه ای جذابی داده است.بادِ سردِ دوست داشتنی ای می وزد.زيپ كاپشنم را بالا ميكشم.هر دو بند كوله ام را می اندازم و دستانم را در جيبهای كاپشنم فرو می برم.سر چهارراه ماشين سوار ميشوم.كوله ام را بين خودم و مرد مسافری كه سوار ميشود قرار ميدهم و با خيال راحت از شيشه ماشين نگاه و فكرم را حمله ور ميكنم به دور دستها،توچال و سپيدی های بلند با آسمان سورمه ای بالای سرشان.ماشين ما در حال حركت است.چند تا لكه ی ابر كوچك هم بالای سر هومند در حال بازيند.باد در حال حركت است.آسمان به سياهی می رود.زمان در حال حركت است.غير اين باشد،جای سرزنش دارد.اما بر سكون كوهها هيچ سرزنشی وارد نيست.كوهها آنقدر كه بايد قدرتمند شده اند كه بر سكونشان خرده ای نمی توان گرفت.كوهها آنقدر كه بايد بلند شده اند كه سكوتشان جای تعجب ندارد.كوهها آنقدر كه بايد، ماندنی هستند كه سياهی شب هم نميتواند حضورشان را منكر شود.به شهر نزديك می شويم.تپه ها نمايان می شوند.تپه ها هميشه برای كوتوله هايی كه تا چانه در گل و لای فرو رفته اند حكم كوه را دارند.كوتوله هايی قد بلند، با ژستی كوهوار در شلوغی اين شهر و لابه لای آدمها و دوستها.ميدان آزادی به طرز مسخره ای چراغانی شده است.راننده صدای موسيقی محشرش را بلند ميكند و افکارم در صدای موسيقی حل ميشود.

They call me The Wild Rose
But my name was Elisa Day
Why they call me it
I do not know
For my name was Elisa Day

From the first day I saw her
I knew she was the one
She stared in my eyes
and smiled
For her lips were the co lors
of the roses
That grew down the river
ُ
all bloody and wild

When he knocked on my door
and entered the room
My trembling subsided
,in his sure embrace
He would be my first man
and with a careful hand
He wiped at the tears
that ran down my face

...
____________________

Where the wild roses grow

Singers:Nick cave & Keylie Minogue

نازخاتون